[vc_row][vc_column][vc_single_image image=”1869″ img_size=”600*338″ alignment=”center” css_animation=”bounceIn” css=”.vc_custom_1608554658828{margin-right: 50px !important;}”][cz_title id=”cz_34822″ cz_title=””]
معنی پیچ (Screw) در زبان های مختلف
screw , Bolt معانی پیچ در زبان های مختلف را در این مقاله بخوانید.
ریشه پیچ در زبان فارسی
« پیچ » ( screw ) در زبان فارسی از دو واژه ی «پای» و «چم» درست شده است… «چم» یعنی حرکت گردشی و منحنی و در کل یعنی پایی که درآن چم و گردش وجود دارد.
پای چم=پایچ = پیچ
در لغتنامه دهخدا
پیچ (screw) . (اِ) اسم از مصدر پیچیدن. هر یک از خمهای چیزی بر روی خویش گردیده. گردش. گشت. خمیدگی. کجی. چرخ. ثنی. مطوی. عطف. تاب. خم. تا. انثناء. حلقه. شکن. تای. ماز :
۱. قطعهای فلزی مانند میخ با دندههای مارپیچی که با پیچگوشتی یا آچار پیچانده و بازوبسته میشود.
پیچ خوردن: (مصدر لازم)
۱. پیچیدن.
۲. پیچ وتاب پیدا کردن.
۳. خمیدگی پیدا کردن، پیچیدگی پیدا کردن.
۴. پیچیدن و جابه جا شدن رگ، پی، یا استخوان.
* پیچ دادن: (مصدر متعدی) چیزی را در جای خود یا در چیز دیگر چرخاندن، پیچاندن، پیچانیدن، تاب دادن.
* پیچ وتاب: گردش چیزی به دور خود، پیچ وخم، پیچیدگی.
* پیچ وخم:
۱. چین وشکن.
۲. پیچ وتاب.[/cz_title][/vc_column][/vc_row][vc_row][vc_column][cz_gap height=”20px”][/vc_column][/vc_row][vc_row][vc_column width=”1/3″][vc_column_text]گالاسيان parafuso
آلمان bolzen
اندونزی baut
ايتاليا bullone
جاوانس samberan
لاتين fulmine
تركی civata
نروژ bolt
پرتغال parafuso
اسلوانی bolt
ويتنام bu-long[/vc_column_text][/vc_column][vc_column width=”1/3″][vc_column_text]
انگليسی screw
اسپانيا bout
آلبانی bulon
بوسنی zavrtanj
كاتالان cargol
كروتيان vijak
فرانسه boulon
رومانی surub
لهستان sruba
اسلواكی skrutka
سومالی bool[/vc_column_text][/vc_column][vc_column width=”1/3″][vc_single_image image=”2127″][/vc_column][/vc_row][vc_row][vc_column][vc_column_text]
برای اطلاعات بیشتر راجع به پیچ ها میتوانید به مقاله ( درباره پیچ بیشتر بدانیم ) مراجعه فرمایید.
همراهان ما پیشگامان پیچ پارس[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]